مولانا به طورکلی دربار? اولیاء ی حق چنین اعتقاد دارد که: وجودشان مانند خم هایی است که راه به دریای الهی دارد . وواحد کالالف اند ، یک تن که به هزار تن می ارزد، وصد نسل ، ومردم صد روزگار ودوران اثروجودی دارد . این بندگان خداوند بلند مرتبه ازآن رو که ازعظمت وجلالت حضرت حق برخوردارند،قدرتمند ومحتشمان دنیا دربرابر عظمت روحی آنان خواروحقیرند. چنین مرد واصلی،اگرچه درظاهر وجودی محدود دارد،عظمت های دیگر دربرابر اوناچیز است. مولانا تشبیه عالم غیب به دریا راناپسند ونادرست می شمارد ومی گوید: "دریاها" که ازعظمت دریای عالم غیب آگاهند ازاین مثال من شرمنده شدند وازشرم دهانشان تلخ شد،صفرائی شدند،که چرا باید نام واوصاف حق بانام واوصاف وجودهای این جهانی کنارهم قرارگیرند ومقایسه شود؟ عالم غیب چنان عظمتی دارد که این جهان خود نمی خواهد باآن مقایسه شود،وازچنین قیاس می گریزد.چراما معانی عالم غیب راباتشبیه وتمثیل این جهانی بیان می کنیم؟ زیرا جزاین راهی نیست. این زبان ،برای معانی غیبی کلمات وتعبیرات مناسب ندارد،ومحدود ونارساست. دریای معنی رانمی توان درظرف الفاظ وابیات جای داد.
واحد کالالف کی بود آن ولی |
|
بلک صد قرنست آن عبدالعلی |
خم که از دریا درو راهی شود |
|
پیش او جیحونها زانو زند |
خاصه این دریا که دریاها همه |
|
چون شنیدند این مثال و دمدمه |
شد دهانشان تلخ ازین شرم و خجل |
|
که قرین شد نام اعظم با اقل |
در قران این جهان با آن جهان |
|
این جهان از شرم میگرددجهان |
این عبارت تنگ و قاصررتبتست |
|
ورنه خس را با اخص چهنسبتست |
آن کبوتر را که بامآموختست |
|
تو مخوان میرانش کان پردوختست |
گر برانی مرغ جانش ازگزاف |
|
هم بگرد بام تو آردطواف |
چینه و نقلش همه بر بامتست |
|
پر زنان بر اوج مست دامتست |
گر دمی منکر شود دزدانهروح |
|
در ادای شکرت ای فتح وفتوح |
شحنهی عشق مکررکینهاش |
|
طشت آتش مینهد برسینهاش |
که بیا سوی مه و بگذر زگرد |
|
شاه عشقت خواند زوتر بازگرد |
گرد این بام و کبوترخانهمن |
|
چون کبوتر پر زنم مستانهمن |
جبرئیل عشقم و سدرهمتوی |
|
من سقیمم عیسی مریمتوی |
جوش ده آن بحر گوهرباررا |
|
خوش بپرس امروز این بیماررا |
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |